سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سکـوتـــ شبـانـه"

هنوز هم عاشقم ، با اینکه عشق برایم مثل یک کابوس است.

هنوز هم عاشقم ، با اینکه عشق برایم یک شکنجه است.

عاشق می مانم چون عهد بسته ام با او که با من هم قسم شده است بمانم.

 و چون ،او که با من هم قسم شده است را خیلی دوست میدارم.

با اینکه عشق یک بازی است ، اما من این بازی را دوست دارم ، چون هم بازی ام

 تا آخر با من می ماند و مرا دوست میدارد.

با اینکه عشق زودگذر است اما من این گذر لحظه ها را دوست میدارم چونکه میدانم. 

زندگی و عمر زودتر از لحظه های عاشقی به پایان میرسد.

صادق باش ای عاشق جاودانه ام ، لایق باش ، لایق این دل عاشق و پر از درد من باش.

میدانم که تو لایقی و میدانم که صداقت دل تو آنقدرها است .

که دل پر از دروغ مرا شرمنده آن پاکی خودش کند.

بمان با من گرچه این قلب من ارزش آن قلب آسمانی تو را ندارد.

بمان ، چون من تو را دوست میدارم ، بیشتر از آنچه که تصور میکنی

 و بیشتر از آنچه که در قصه ها میخوانی.

ای عزیز این دل خسته و سوخته من ، تو بیشتر از هر عزیزی در این دل برای

 من عزیزتری و بیشتر از هر کسی برای این دل مقدس تر و دوست داشتنی تری.

ای عشق من ساده نباش ، به حرفهای آنانکه عشق برایشان پوچ است بی توجه باش

 و تو خودت با قلب من سازگار باش.

هنوز هم عاشقم ، عاشق می مانم و خواهم ماند.

میگویند عشق بی معناست ، و عشقی در این زمانه وجود ندارد.

ولی من هنوز هم عاشقم.

بگذار بگویند دیوانه ام ، وقتی  یک قلب پاک و مهربان را دوست میدارم و آن

 قلب نیز مرا دوست میدارد آنگاه وقتی همه با حسرت به من و او نگاه می اندازند

 دیوانه میشوند، حالا دیوانه کیست؟ دیوانه آن کسی است که از نگاه

 با حسرت ، به یک عشق آتشین مجنون شده است.

آری من هنوز هم عاشقم...


نوشته شده در چهارشنبه 91/4/14ساعت 12:24 عصر توسط "ســاره" نظرات ( ) |

میان ابرها سیر می کنم


هر کدام را به شکلی می بینم

                                     

       که دوست دارم


می گردم و دلخواهم را پیدا می کنم

 

میان آدم ها اما


کاری از دست من ساخته نیست


خودشان شکل عوض می کنند


بـرای اتـفـاق هـایی که نـمی افـتـد ...

بـرای دستـی کـه نـگـرفـتم

بـرای اشکـی کـه پـاک نـکـردم

بـرای بـوسـه ای کـه نـبــود

بـرای دوسـتـت دارمـی کـه مـرده بـه دنـیـا آمــد

بــرای مـن کـه وجـودم نـبـودن اسـت

مــرا بـبـخـش ...


نوشته شده در دوشنبه 91/4/5ساعت 11:23 صبح توسط "ســاره" نظرات ( ) |

شاهزده کوچلو چی می خوای

روی زمین جای تو نیست

اینجا امیدی به سحر برای فردای تو نیست

آفتاب غروبی نداریم

روزهای خوبی نداریم

واسه سفر به ناکجا یه اسب چوبی نداریم

شاهزده کوچلو اون بالا

به غم و آب و نون نبود

خونه بدوشی شب و روز بهانه جنون نبود

یه وقت مثه ماها نشی

خسته ،کلافه ،نیمه جون

تو حسرت یه تیکه ابر

دیدن یه رنگین کمون

اینجا دیگه نشونه ای از گل سرخ و لاله نیست

کنار ماه دودیمون نشونه هاله نیست

شاهزده کوچلو اون بالا

به غم و آب و نون نبود

خونه بدوشی شب و روز بهانه جنون نبود

تو شبا جای ستاره سکه شماری می کنیم

با گل های پلاستیکی عصرو بهاری می کنیم

کی گفته اینجا بمونی؟

پاشو برو به آسمون

همون جا پیش گل سرخ

تو خونه خودت بمون

شاهزده کوچلو چی می خوای

روی زمین جای تو نیست

اینجا امیدی به سحر برای فردای تو نیست

آفتاب غروبی نداریم

روزهای خوبی نداریم

واسه سفر به ناکجا یه اسب چوبی نداریم

شاهزده کوچلو اون بالا

به غم و آب و نون نبود

خونه بدوشی شب و روز بهانه جنون نبود


نوشته شده در دوشنبه 91/4/5ساعت 11:7 صبح توسط "ســاره" نظرات ( ) |

مینویسم بدون تو

بدون حضور تو

با دلی تنها

با هزار آه

با نگاهی بغض آلود به این فاصله

به این شب ها به این کاغذ های باطله

کاغذ هایی برای کشیدن لطافت نگات

برای بیان مخمل رنگ چشمات

بدون تو

این واژه دلتنگی چه معنای دلگیری دارد

چه وسعتی...چه رنگ شبگیری دارد

بدون تو

سوگی دارد فضای اتاقم

و از با تو بودن خیال میبافم

اشک تمدید می شود در نگاهم

بدون تو آه بدون تو...

حسرت چه جولانی میدهد برای لحظه دیدار

جسمم چگونه میجوشد  در این سوی دیوار

مثل یک بیمار

گذر کند این زمان طعنه تلخی است انگار

بدون تو  قصه نیست

حال امشب و هر شب من است

بدون تو

لحظه های با تو بدون مثل نام قشنگ تو

پرستو وار از خاطره آرامشم کوچ میکند

بدون تو آه که زمان با من انگار گل یا پوچ میکند

بدون تو حال من اما...

پشت یک واژه آه

من تا همیشه تنها

ساده و کودکانه گریه میکنم

نمیدانم کجایی

در وجودم نهفته شدی...

در بین دستانم...

در قلبم...

در گوشه چشمانم...

در آسمان ایمانم...

 

در کجا نشسته ایی

کنار ساحل آرامش من

آنجا که تپش قلبم به شماره میفتد

شاید آنجا که شاپرکی بر گل آرام مینیشیند

 

کجا تو هستی که اینگونه به وجودم ملحق میشوی

در بی خوابی هایم

در شبهایه بی قراریم...

در متن تمام تنهاییم

چگونه تو آرام گرفتی در این آشوب

 

تو کجا آشکار اینگونه پنهان شده ایی

در زیر پوست من

چه لطیف میجهی...

تو در فراسوی هر زمان

در هر جای این مکان

با منی...

طوری روحم با عشق تو آمیخته شد که انگار

تو خود منی...


نوشته شده در شنبه 91/3/20ساعت 11:42 صبح توسط "ســاره" نظرات ( ) |

من میشم عروس دنیا


تو بیا و داماد روزگارم باش...


شبــهایم پــُــر شــده از خواب هایی کـ در بیــداری انتظارش را دارم

می دانــی بیا بنشین اینجــا تا برایت کمــی دَردُ دل کنم ...


از تو چــه پنهان ، شبهــا در خواب ، رخت ِ عروســی را به تن دارم


کـ دامادش تــویـــی


خوشحال کننــده است نــه ؟


اما همیشــه رخت ِ عروســی ، خبــر از مــرگ بوده !!!


نکنـــد نیاییُ من اینجــا از غصه دلتنگــی ِ نیامدنت


بمیـــرم ؟!!!


تو تعبیـــر ِ خواب بلــدی دلکــــم ؟


بیــا تعبیـــر کن کـ تا تو فاصلــه ایی نمــانده


بیــا و دلخــوشیم را برایم به باور تبدیل کن


فقط بیـــا


بودنتـــ را می خواهم ... "

با ساعت دلم

وقت دقیق آمدن توست!


من ایستاده ام:


مانند تک درخت سر کوچه


با شاخه هایی از آغوش


با برگ های از بوسه


با ساعت غرورم اما !


من ایستاده ام:


با شاخه هایی از تابستان


با برگ هایی از پاییز


هنگام شعله ور شدن من!


هنگام شعله ور شدن توست!


ها . . . چشم ها را می بندم


ها . . . گوش ها را می گیرم


با ساعت مشامم


اینک:


وقت عبور عطر تن توست



نوشته شده در جمعه 91/2/29ساعت 7:2 عصر توسط "ســاره" نظرات ( ) |

امشب دوباره غرق در تمنای دیدنت

سرمه ی انتظار به چشمانم میکشم

امشب دوباره تو را گم کرده ام

میان آشفته بازار افکار مبهمم

توی کوچه های بی عبور پاییزی

دستان گرمت را .. نگاه مهربانت را .. شانه های بی انتهایت را

منتظر نشسته ام


گـاه گاهـی دل من می گیرد
 

بـیـشـتر وقـت غروب

آن زمان که خدا نـیـز پر از تـنـهایـیـست

من وضـو خواهم سـاخـت

از خـدا خواهم خواست که تو تـنها نشوی

و دلـت پر ز خوشی های دمادم باشد

چقدر دلم هوایت را می کند

حالا که دگر هوایم را نداری...!

*********

نمیــــــدانمـــ

تعبیـــــر نگاهتـــــــ


خداحافظـــــ یستـــ ــ ـ


یا انتــــــظار ؟!




از خواب پریدم

چشام پر اشک بود


بلند شدم و یه راست رفتم سمت کمد


تنها یادگاری از تو


عطرت بود که روی پیرهنم جا مونده بود


سر کشیدم بوی نبودنت رو


...
 



از تـ ُ چـهـ پنهــانـ

گــاه? برایـم آنقـدر خواستنـ? م? شو?


کـ شـروع م? کنم


بـ شمــارش تکـ تکـ ثانیـهـ


برا? یکـ بار دیگـر رسیـدن


بـ بو? تنتــ ...


پیشانی اَت بُقعه ی هَمیشــه اَمن یاد ِ من استـ ...

می بوسَمش شایـــد از پُشت این ضَریـح حــاجت رَوا شومـــ !!!



چه روزنه امـ ـیدی ممکن است باشد ؟!

وقتی نداشته ها بیـ ـشتَر از داشته هاست



منو بفهم

وقتی جز رفتن


واسم راهی نمونده
 

من خوبم ...خسته نیستم ... فقط

گاهی دستم به این زندگی نمی رود !!




شکستم


نه آن زمان که رفتی ..



همان وقت که گفتی می روی ..
 

هیچـــ کســ

ویرانی ام را حســـ نکرد


روز رفتنــــــــت را به خاطــــــــــر داری ؟


کفــــــش هایــــت را بغل کــــــــرده بــــودی . . .


مبـــــادا صدایـــــش گوش هایـــــم را آزار دهـــــــــد ! ! !


نـــــوک ِ پا ، نـــــوک ِ پا دور شــــدی


از همیـــــن گوشــــهـ کنــــار


.



.

.


و امــــــــروز


بی ســــــر و صـــــــــدا پیدایـــــت شد


تـــــا بــــه رخ نکشـــــــــی اشتباهاتـــــــــــــم را


ایـــــن بـــــار کفــــش هایـــــت را می دزدم


مبــــــــــادا فکـــــر ِ رفتــــــــــن به ســـــرت بزنــــــــد



منبع...عکس عاشقانه...متن عاشقانه


نوشته شده در چهارشنبه 91/2/27ساعت 12:53 عصر توسط "ســاره" نظرات ( ) |

هر روز تکراریست

صبح هم ماجرای ساده ایست

گنجشکها بی خودی شلوغش می کنند



رد پاهایم را پاک می کنم

به کسی نگویید

من روزی در این دنیا بودم.


خدایا

می شود استعـــــفا دهم؟!

کم آورده ام ...!
 


آن شب ...

که مـــاه عاشـــقــانه هـــایمـان را ...

تماشا می کرد ...


آن شب که شب پره ها ..

عاشــقـــانه تر ..

نــــور را می جســـتند ...!

و اتاقم ..

سرشار از عطر بوسه و ترانه بود... !

دانستم..


تـــــو پـــژواک تمــــام عـــاشــقـانه های تاریخی...!

******

شکستم


نه آن زمان که رفتی ..



همان وقت که گفتی می روی ..

*******

هیچـــ کســ

ویرانی ام را حســـ نکرد


روز رفتنــــــــت را به خاطــــــــــر داری ؟


کفــــــش هایــــت را بغل کــــــــرده بــــودی . . .


مبـــــادا صدایـــــش گوش هایـــــم را آزار دهـــــــــد ! ! !


نـــــوک ِ پا ، نـــــوک ِ پا دور شــــدی


از همیـــــن گوشــــهـ کنــــار


.


.


.


و امــــــــروز


بی ســــــر و صـــــــــدا پیدایـــــت شد


تـــــا بــــه رخ نکشـــــــــی اشتباهاتـــــــــــــم را


ایـــــن بـــــار کفــــش هایـــــت را می دزدم


مبــــــــــادا فکـــــر ِ رفتــــــــــن به ســـــرت بزنـــــــد

 




گمـــــــــان می کـــــردم وقتــــــــی نبــــــ ـــــــ ــــــــ ــــــــاشم

دلـــــت می گیــــــ ـــــــ ــــــــ ــــــــرد


1 روز


1 ماه


1 سال


از رفتنــــــ ـــــــ ــــــــ ــــــــم می گذرد . . .


چه خیـــــال ِ بیهوده ایـــــــ


وقــــتی دلت با دیگریســــــــت ...
 

 

*******

مـَــن ..

طَعـــم شیرین یافتن را


در طَعم تلــخ از دَستــــ ـــ ـ دادن یافتــَـم


و در این میان


سَهم من تنهـــــا یک یادَتـــ ـــ ـ به خیر


ساده بود ..

******

این روزها …

یا به تو می اندیشم،


یا به این می اندیشم، که چرا !؟


به تو می اندیشم ...!!

با ساعت دلم

وقت دقیق آمدن توست!


من ایستاده ام:


مانند تک درخت سر کوچه


با شاخه هایی از آغوش


با برگ های از بوسه


با ساعت غرورم اما !


من ایستاده ام:


با شاخه هایی از تابستان


با برگ هایی از پاییز


هنگام شعله ور شدن من!


هنگام شعله ور شدن توست!


ها . . . چشم ها را می بندم


ها . . . گوش ها را می گیرم


با ساعت مشامم


اینک:


وقت عبور عطر تن توست




نوشته شده در شنبه 91/2/23ساعت 12:6 عصر توسط "ســاره" نظرات ( ) |

<   <<   6   7   8      >

Design By : Pichak