سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سکـوتـــ شبـانـه"

من میشم عروس دنیا


تو بیا و داماد روزگارم باش...


شبــهایم پــُــر شــده از خواب هایی کـ در بیــداری انتظارش را دارم

می دانــی بیا بنشین اینجــا تا برایت کمــی دَردُ دل کنم ...


از تو چــه پنهان ، شبهــا در خواب ، رخت ِ عروســی را به تن دارم


کـ دامادش تــویـــی


خوشحال کننــده است نــه ؟


اما همیشــه رخت ِ عروســی ، خبــر از مــرگ بوده !!!


نکنـــد نیاییُ من اینجــا از غصه دلتنگــی ِ نیامدنت


بمیـــرم ؟!!!


تو تعبیـــر ِ خواب بلــدی دلکــــم ؟


بیــا تعبیـــر کن کـ تا تو فاصلــه ایی نمــانده


بیــا و دلخــوشیم را برایم به باور تبدیل کن


فقط بیـــا


بودنتـــ را می خواهم ... "

با ساعت دلم

وقت دقیق آمدن توست!


من ایستاده ام:


مانند تک درخت سر کوچه


با شاخه هایی از آغوش


با برگ های از بوسه


با ساعت غرورم اما !


من ایستاده ام:


با شاخه هایی از تابستان


با برگ هایی از پاییز


هنگام شعله ور شدن من!


هنگام شعله ور شدن توست!


ها . . . چشم ها را می بندم


ها . . . گوش ها را می گیرم


با ساعت مشامم


اینک:


وقت عبور عطر تن توست



نوشته شده در جمعه 91/2/29ساعت 7:2 عصر توسط "ســاره" نظرات ( ) |

امشب دوباره غرق در تمنای دیدنت

سرمه ی انتظار به چشمانم میکشم

امشب دوباره تو را گم کرده ام

میان آشفته بازار افکار مبهمم

توی کوچه های بی عبور پاییزی

دستان گرمت را .. نگاه مهربانت را .. شانه های بی انتهایت را

منتظر نشسته ام


گـاه گاهـی دل من می گیرد
 

بـیـشـتر وقـت غروب

آن زمان که خدا نـیـز پر از تـنـهایـیـست

من وضـو خواهم سـاخـت

از خـدا خواهم خواست که تو تـنها نشوی

و دلـت پر ز خوشی های دمادم باشد

چقدر دلم هوایت را می کند

حالا که دگر هوایم را نداری...!

*********

نمیــــــدانمـــ

تعبیـــــر نگاهتـــــــ


خداحافظـــــ یستـــ ــ ـ


یا انتــــــظار ؟!




از خواب پریدم

چشام پر اشک بود


بلند شدم و یه راست رفتم سمت کمد


تنها یادگاری از تو


عطرت بود که روی پیرهنم جا مونده بود


سر کشیدم بوی نبودنت رو


...
 



از تـ ُ چـهـ پنهــانـ

گــاه? برایـم آنقـدر خواستنـ? م? شو?


کـ شـروع م? کنم


بـ شمــارش تکـ تکـ ثانیـهـ


برا? یکـ بار دیگـر رسیـدن


بـ بو? تنتــ ...


پیشانی اَت بُقعه ی هَمیشــه اَمن یاد ِ من استـ ...

می بوسَمش شایـــد از پُشت این ضَریـح حــاجت رَوا شومـــ !!!



چه روزنه امـ ـیدی ممکن است باشد ؟!

وقتی نداشته ها بیـ ـشتَر از داشته هاست



منو بفهم

وقتی جز رفتن


واسم راهی نمونده
 

من خوبم ...خسته نیستم ... فقط

گاهی دستم به این زندگی نمی رود !!




شکستم


نه آن زمان که رفتی ..



همان وقت که گفتی می روی ..
 

هیچـــ کســ

ویرانی ام را حســـ نکرد


روز رفتنــــــــت را به خاطــــــــــر داری ؟


کفــــــش هایــــت را بغل کــــــــرده بــــودی . . .


مبـــــادا صدایـــــش گوش هایـــــم را آزار دهـــــــــد ! ! !


نـــــوک ِ پا ، نـــــوک ِ پا دور شــــدی


از همیـــــن گوشــــهـ کنــــار


.



.

.


و امــــــــروز


بی ســــــر و صـــــــــدا پیدایـــــت شد


تـــــا بــــه رخ نکشـــــــــی اشتباهاتـــــــــــــم را


ایـــــن بـــــار کفــــش هایـــــت را می دزدم


مبــــــــــادا فکـــــر ِ رفتــــــــــن به ســـــرت بزنــــــــد



منبع...عکس عاشقانه...متن عاشقانه


نوشته شده در چهارشنبه 91/2/27ساعت 12:53 عصر توسط "ســاره" نظرات ( ) |

هر روز تکراریست

صبح هم ماجرای ساده ایست

گنجشکها بی خودی شلوغش می کنند



رد پاهایم را پاک می کنم

به کسی نگویید

من روزی در این دنیا بودم.


خدایا

می شود استعـــــفا دهم؟!

کم آورده ام ...!
 


آن شب ...

که مـــاه عاشـــقــانه هـــایمـان را ...

تماشا می کرد ...


آن شب که شب پره ها ..

عاشــقـــانه تر ..

نــــور را می جســـتند ...!

و اتاقم ..

سرشار از عطر بوسه و ترانه بود... !

دانستم..


تـــــو پـــژواک تمــــام عـــاشــقـانه های تاریخی...!

******

شکستم


نه آن زمان که رفتی ..



همان وقت که گفتی می روی ..

*******

هیچـــ کســ

ویرانی ام را حســـ نکرد


روز رفتنــــــــت را به خاطــــــــــر داری ؟


کفــــــش هایــــت را بغل کــــــــرده بــــودی . . .


مبـــــادا صدایـــــش گوش هایـــــم را آزار دهـــــــــد ! ! !


نـــــوک ِ پا ، نـــــوک ِ پا دور شــــدی


از همیـــــن گوشــــهـ کنــــار


.


.


.


و امــــــــروز


بی ســــــر و صـــــــــدا پیدایـــــت شد


تـــــا بــــه رخ نکشـــــــــی اشتباهاتـــــــــــــم را


ایـــــن بـــــار کفــــش هایـــــت را می دزدم


مبــــــــــادا فکـــــر ِ رفتــــــــــن به ســـــرت بزنـــــــد

 




گمـــــــــان می کـــــردم وقتــــــــی نبــــــ ـــــــ ــــــــ ــــــــاشم

دلـــــت می گیــــــ ـــــــ ــــــــ ــــــــرد


1 روز


1 ماه


1 سال


از رفتنــــــ ـــــــ ــــــــ ــــــــم می گذرد . . .


چه خیـــــال ِ بیهوده ایـــــــ


وقــــتی دلت با دیگریســــــــت ...
 

 

*******

مـَــن ..

طَعـــم شیرین یافتن را


در طَعم تلــخ از دَستــــ ـــ ـ دادن یافتــَـم


و در این میان


سَهم من تنهـــــا یک یادَتـــ ـــ ـ به خیر


ساده بود ..

******

این روزها …

یا به تو می اندیشم،


یا به این می اندیشم، که چرا !؟


به تو می اندیشم ...!!

با ساعت دلم

وقت دقیق آمدن توست!


من ایستاده ام:


مانند تک درخت سر کوچه


با شاخه هایی از آغوش


با برگ های از بوسه


با ساعت غرورم اما !


من ایستاده ام:


با شاخه هایی از تابستان


با برگ هایی از پاییز


هنگام شعله ور شدن من!


هنگام شعله ور شدن توست!


ها . . . چشم ها را می بندم


ها . . . گوش ها را می گیرم


با ساعت مشامم


اینک:


وقت عبور عطر تن توست




نوشته شده در شنبه 91/2/23ساعت 12:6 عصر توسط "ســاره" نظرات ( ) |

وقتی که دلت گرفت وقتی که دلتنگ شدی  وقتی دیدی هیچ کس نیست که باورت کنه

وقتی فهمیدی کسی نیست که به حرفا ودرد دلات گوش بده برو کنار پنجره

پنجره رو باز کن یه نگاه به اسمون بنداز

 فرقی نداره اسمون ابرای باشه یا صاف فقط بهش نگاه کن

 ناخوداگاه احساس ارامش وجودت رو فرا میگیره

 روحت به پرواز در میاد 

تااون بالا بالاها  تااوج ابرا کنار مهربونی که هر چقدر پیشش بمونی راضی نیستی که ازش دل بکنی

یه لحظه چشات رو ببند اروم هوای تازه رو تو ریه هات وارد کن

بذار احساس کنی که دفعه اولته که داری اینقدر خوب نفس می کشی

 وقتی اروم شدی وفهمیدی که تنها نیستی چون یکی هست که همیشه با توه

اگه اشکات جاری میشن بی خیا ل بذار ببارن

اون موقع است که به ارامش واقعی رسیدی


نوشته شده در سه شنبه 91/2/19ساعت 9:47 عصر توسط "ســاره" نظرات ( ) |

در دست های زرد پاییز

انگار باران بود و چشمهای من

وقتی که چشمم گریه می خواست

اما نگاهم دل خوش بود به دیدارت

من بی محابا می دویدم

از سایه ی شب می پریدم

خط می کشیدم روی دیوار

تاریخ و ساعت، روز دیدار

یکشنبه ی پاییزی و زرد

یاد آور تنهایی و درد

ساعت که می چرخید و می گفت

او رفت و دیگر تو را یاد هم نمی کند

گفتم که از عشقش دست نکشم

دلم هوای دیدارمی کند هر لحظه

این گونه دلم قصه را آغاز می کند باز

وچشمان می رقصد با سوز این ساز


رحمی ندارد باد پاییز

من ، تو ،نگاهی سوی جالیز

باران که شست از روی دیوار

تاریخ و ساعت، روز دیدار


نوشته شده در سه شنبه 91/2/12ساعت 11:3 عصر توسط "ســاره" نظرات ( ) |

از کنار نیمکت خاطره ها میگذرم

سکوت می نوازد

و درخت شاهد باران عشقم

با ترانه باد می خواند

دستم گم کرده راهش را

بی جهت در جیبم می خزد

پاهایم سنگین اند

بار غمی به دوش دارم

با هر گامم

زیر پاهایم صدای خش خش رنج پاییز را میشنوم

و اشک هایم را پشت سر می گذارم

در بدنم جریان دارد حضورش

اما با چشمم چیزی جز فاصله نیست

با خودم می گویم

به کجا می روم

آن چه اینجا می جویم چیست؟

در فکر هستم

من و او اینجا و ناگهان

با هق هقم دیگر نواختنی نیست

هوا سرد است تنها میگریم

به یاد شبی که با او خندیدم

آه من در کنار او و حضورش

عاشقانه زیر باران رقصیدم

و عطر نابش را بوییدم

خندیدم...

از غم چشمهایش رنجیدم...

همه را پوستم گواه می دهد...

عاشقانه،بی ترس،بی لرز

زیر بوسه های آسمان

دست هایم را گرفت

محو گرمای وجودش بودم که

در دلم عشقی جاویدان را نوشت

جلوی این نیمکت

به درخت شاهد چشم می دوزم

تنهایم  اما امروز...

تکرار میکنم بودنش را

و از نبودنش این جا تنها می سوزم

باد سردی می وزد

دست هایم گم می شوند در جیبم

تنها به تنهایش و تنهاییم می اندیشم

چشم های خیسم را می بندم


نوشته شده در جمعه 91/2/8ساعت 10:14 عصر توسط "ســاره" نظرات ( ) |

مرده شور آن چشمانت را ببرند

که از این همه آبی دریا

فقط لکه های نفتش را پذیرا شده است...

مرده شور آن نگاه هایت را ببرند

که از این همه شوری دریا

تنها نگاه معصومانه پرندگان را بر خویش گرفته است

آخ که من پشت پلک هایت چقدر منتظر میماندم

تا باز لحظه ایی در نگاهت بنشینم

من در پی نگاه تو میدویدم و تو از من دریغ میکردی

مرده شور خجالت نگاهت را ببرند

که من محو نگاهت می شدم

بی اختیار ،با تمام وجود

مرده شور آن همه ناز که از طبعت به ارث برده ایی انگار

برای دل من تصویری زیبا تر از خنده های شکلاتی تو نبود

رنگ زیبای ساحل در وجودت پیداست

کاش در سکوت بین ما لرزشی میشد

کاش فاصله نگاه مان به بازدم نفس هایمان میرسید

به جایی به نزدیکترین جای این گره

مرده شور خودت را ببرند

با این که می دانی دلم برایت تنگ می شود...

با این که می دانی دوستت دارم...


نوشته شده در جمعه 91/2/8ساعت 1:37 صبح توسط "ســاره" نظرات ( ) |

   1   2      >

Design By : Pichak