سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سکـوتـــ شبـانـه"


نوشته شده در دوشنبه 91/9/27ساعت 11:33 عصر توسط "ســاره" نظرات ( ) |

اَز کنـار ویتریـن گوشْوارہ هـا رَد مـی شوم ...

اَز رَدیف لـاکْ هـا ...

تـورهـای سـفیدْ ...


وَ روبـان هـای رَنـگـی ...


پـایم سست مـی شود ،


کنـار رِگـال پیراهن های مـَردانه ...


تـو نیستــی و مـَن ...


بـرای زَن بـودَن ،

یـک مـَرد کـَم دآرم ...!!!


نوشته شده در پنج شنبه 91/9/9ساعت 7:47 عصر توسط "ســاره" نظرات ( ) |

 

" آنه "تکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت؟


وقتی روشنی چشمهایت در پشت پرده های مه آلود اندوه پنهان بود؟


بامن بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکیت


از تنهایی معصومانه دستهایت


آیا می دانی در هجوم درد ها و غم هایت


و در گیر و دار ملال آور دوران زندگیت


حقیقت زلالی دریاچه نقره ای نهفته بود؟


”آنه" اکنون آمده ام تا دست هایت را


به پنجه طلایی خورشید دوستی بسپاری


در آبی بیکران مهربانیها به پرواز درآوری


و اینک" آنه"


شکفتن و سبز شدن در انتظار توست


در انتظار تو...

 


نوشته شده در دوشنبه 91/8/22ساعت 8:17 عصر توسط "ســاره" نظرات ( ) |

 

ســرم کـه بــه شــآنـه ات بــرسـد

 

تمــآم اسـت

 

همـه  دردهــآ

 

همـه  اشکهــآ ...

 

شـب رنگــش رآ مـدیـون چشمــآن تـوسـت

 

مـن... آرامشـم رآ ...

 

آسمــآن، بـرآیـم سقـف نمـی شـود؟!...

 

نشـود!!!

 

زمیـن، زیــرِ پــآیـم استــوآر نیسـت؟!...

 

نبــآشـد!!!

 

ایـن هــآ بــه چـه کآرم مـی آینــد؟!

 


ســرم کـه روی شــآنـه ات بـآشـد ...

هیــچ چـیز نمـیخـوآهـم

نـه از زمیـن، نه از زمــآن

شــآنـه ات بـس اسـت!  


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


همیــــشه جایی در حوالی دلتــنگی من جــاری می شــــــوی…

جــاری می شــوی در ابـــریِ چشــمانـــــم…

و می بـــاری آنقــدر تا زلال شــــــوم…

تا آســمانی شــود هــوایِ دلــــــم

آنقــدر که با همـــه روحـــم حــس کنـــــــم…

داشتــــن تو …

می ارزد…

به تمـــام نداشــته هـــای دنیــــــــا…



نوشته شده در یکشنبه 91/8/21ساعت 9:21 عصر توسط "ســاره" نظرات ( ) |

 

نامه یک پسر عاشق به دوست دخترش لطفا تا آخرشو بخونید تا متوجه عشق پسر به دوست دخترش بشید...

 

1- محبت شدیدی که صادقانه به تو ابراز میکردم

 

 

2- دروغ و بی اساس بود و در حقیقت نفرت من نسبت به تو  

 

 

3- روز به روز بیشتر می شود و هر چه بیشتر تو را می شناسم  

 

 

4- به پستی و دورویی تو بیشتر پی میبرم و  

 

 

5- این احساس در قلب من قوت میگیرد که بالاخره روزی باید  

 

 

6- از هم جدا شویم و دیگر من به هیچ وجه مایل نیستم که  

 

 

7- شریک زندگی تو باشم و اگرچه عمر دوستی ما همچون عمر گلهای بهار کوتاه بود اما  

 

 

8- توانستم به طبیعت پست و فرومایه تو پی ببرم و  

 

 

9- بسیاری از صفات ناشناخته تو بر من روشن شد و من مطمئنم  

 

 

10- این خودخواهی ، حسادت و تنگ نظری تو را هیچ کس نمیتواند تحمل کند و با این وضع  

 

 

11- اگر ازدواج ما سر بگیرد ، تمام عمر را  

 

 

12- به پشیمانی و ندامت خواهیم گذراند . بنابراین با جدایی ازهم  

 

 

13- خوشبخت خواهیم بود و این را هم بدان که  

 

 

14- از زدن این حرفها اصلا عذاب وجدان ندارم و باز هم مطمئن باش  

 

 

15- این مطالب را از روی عمق احساسم مینویسم و چقدر برایم ناراحت کننده است اگر  

 

 

16- باز بخواهی در صدد دوستی با من برآیی . بنابراین از تو میخواهم که


17- جواب مرا ندهی . چون حرفهای تو تمامش


18- دروغ و تظاهر است و به هیچ وجه نمیتوان گفت که دارای کمترین


19- عواطف ، احساسات و حرارت است و به همین سبب تصمیم گرفتم برای همیشه


20- تو و یادگار تلخ عشقت را فراموش کنم و نمی توانم قانع شوم که


21- تو را دوست داشته باشم و شریک زندگی تو باشم .



و در آخر اگر میخواهی میزان علاقه مرا به خودت بفهمی از مطالب بالا فقط شماره های فرد را بخوان

 


نوشته شده در یکشنبه 91/8/21ساعت 8:56 عصر توسط "ســاره" نظرات ( ) |

 

از نگاهت خواندم که چقدر دوستم داری  ...


اشک از چشمانم ریخت و از چشمان خیسم فهمیدی که عاشقت هستم ...


حس کن آنچه در دلم میگذرد ...


دلم مثل دلهای دیگر نیست که دلی را بشکند!


تو که باشی چرا دیگر به چشمهای دیگران نگاه کنم ...


تو که مال من باشی چرا بخواهم از تو دل بکنم!


وقتی محبتهایت ، آن عشق بی پایانت به من زندگی میدهد ...


چرا بخواهم زندگی ام را جز تو با کسی دیگر قسمت کنم ، چرا بخواهم قلبم را شلوغ کنم؟


همین که تو در قلبمی ، انگار یک دنیای عاشقانه در قلبم برپاست ، عشقت در قلبم بی انتهاست !


همین که تو در قلبمی بی نیازم از همه کس ، تو را میخواهم و یک کلام فقط تو را ، همین و بس!


دلم بسته به دلت ، هیچ راهی ندارد حتی اگر مرگ بخواهد مرا جدا کند از قلبت !


دیگر تمام شد ، تو در من حک شده ای، ای جان من ،تو همه چیز من شده ای!


از نگاهت خواندم که مرا میخواهی ...


از آن نگاه شد که در قلب مهربانت گم شدم ...


تا خواستم خودم را پیدا کنم اسیر شدم ، تا خواستم فرار کنم ، عاشقت شدم!


از نگاهت خواندم تو همانی که من میخواهم ...


آنقدر پیش خود گفتم میخواهت ، که آخر سر تو شدی مال من ، شدی یار و عشق بی پایان من!


از نگاهت خواندم ، چند سطر از شعر زندگی را …


نگاهم کردی و خواندی آنچه چشمانم مرا دیوانه کرده است ...


و آخر فهمیدی که قلبم تو را انتخاب کرده است!


چه انتخاب زیبایی بود ، از همان اول هم دلم به دنبال یکی مثل تو بود ...


و اینک پیدا کرده ام تو را ، تویی که دیگر مثل و مانندی نداری ...


 در قلبت جز من ، جایی برای کسی نداری...

دوست دارم حمزه ...


نوشته شده در یکشنبه 91/8/21ساعت 8:32 عصر توسط "ســاره" نظرات ( ) |

سلام مــاه مــن !

دیشب دلتنگ شدم و رفتم سراغ آسمان اما هر چه گشتم اثری از ماه نبود که نبود …!

گفتم بیایم سراغ ِ خودت ..


احوال مهتابیت چطور است ؟!


چه خبــر از تمام خوبی هایت و تمام بدی های مــن ؟!


چه خبــر از تمام صبــرهایت در برابر تمام ناملایمت های مــن ؟!


چه خبر از تمام آن ستاره هایی که بی من شمردی و من بی تو ؟!


چقدر نیامده انتظار خبــر دارم ؟!


چه کنم دلم بــرای تمــام مهــربانی هایت لک زده است !


راستی ، باز هم آســمان دلت ابری است یا ….؟!


می دانم ، تحملم مشکل است …. اما خُب چه کنم؟!


یک وقت خســته نشوی و بــروی مــاه دیگری شود …. هیچ کس به اندازه مــن نمی تواند آســـمانت باشد !


تو فقط ماه من بمون و باش !


ماه من !


مراقب خاطراتمان ، روزهای با هم بودنمان .. خلاصه کنم بهونه موندنم مراقب خودمون
 

 


نوشته شده در پنج شنبه 91/8/18ساعت 8:30 عصر توسط "ســاره" نظرات ( ) |

   1   2      >

Design By : Pichak