سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سکـوتـــ شبـانـه"

رفتی ؟ بی خداحافظی؟ فکر دلم نبودی که بی تو

عذاب میکشد؟

فکر من نبودی که بی تو زندگی برایم جهنم می شود؟

مگر یادت نیست حرفهای روز آشنایی مان را؟

مگر قول ندادی همیشه با من بمانی و مرا تنها نگذاری؟

تو که اینک مرا تنها گذاشتی...

 تو که بر روی قلبم پا گذاشتی

چه زود فراموشم کردی...

مرا آواره کوچه پس کوچه های شهر بی محبتی ها کردی

مگر نمیدانستی بعد از تو دلم را به کسی نمیدهم؟

مگر نگفته بودم عاشق شدن یک بار هست و

 دیگر عاشق کسی نمیشوم؟

مگر نگفته بودم اگر عاشقی هیچگاه مرا تنها نمیگذاری

پس تو عاشقم نبودی ، همه حرفهایت دروغ بود...

عشقی در دلت نبود ،

 سهم من از با تو بودن همین بود!

باورم نمیشود رفته ای و بار سفر را بسته ای

دلم به تو خوش بود ، چه آرزوهایی با تو داشتم... 

نمیدانی که شبها یک لحظه هم خواب نداشتم

رفتی و من چشمهایم خیس شد

روزهای زندگی ام نفسگیر شد

رفتی ؟ بدون یک کلام حرف گفتنی!

کاش میگفتی که دیگر مرا نمیخواهی و بعد میرفتی ،

کاش میگفتی از من متنفری و بعد مرا تنها میگذاشتی ،

کاش میگفتی عاشقم نیستی و جایی در قلبم نداری و بعد میرفتی !

چرا بی خبر رفتی؟


نوشته شده در چهارشنبه 91/4/28ساعت 12:1 عصر توسط "ســاره" نظرات ( ) |

در حسرت لحظه ای آرامشم ، همچنان اشک از چشمانم میریزد و در انتظار طلوعی دوباره ام
همه چیز برایم مثل هم است ، طلوع برایم همرنگ غروب است ، گونه هایم پر از اشک شده و عین خیالم نیست ، عادت کرده ام دیگر….
عادت کرده ام از همنیشینی با غمها ، کسی دلسوز من نیست
قلبم رنگ تنهایی به خودش گرفته ، دیگر کسی به سراغ من نمی آید، تمام فضای قلبم را تنهایی پر کرده ، دیگر در قلبم جای کسی نیست
هر چه اشک میریزم خالی نمیشوم ، هر چه خودم را به این در و آن در میزنم آرام نمیشوم ، کسی نیست تا شادم کند ، کسی نیست تا مرا از این زندان غم رها کند
دلم گرفته ….
خیلی دلم گرفته….
انگار عمریست آسمان ابریست و باران نمیبارد…
انگار این بغض لعنتی نمیخواهد بشکند…
وای از دست چشمهایم ، وای از دست اشکهایم…
آرزو به دل مانده ام ، کسی در پی من نیست و خیلی وقت است تنها مانده ام
نمیگویم از تنهایی خویش تا کسی دلش به حالم بسوزد ، نمیگویم از غمهای خویش تا کسی دلش به درد آید
من که میدانم کسی نمینشیند به پای درد دلهایم ، اینک دارم با خودم درد دل میکنم…
دلم گرفته ، رنگ و رویی ندارد برایم این لحظه ها ، حس خوبی ندارم به این ثانیه ها
میدانم کسی نمیخواند غمهایم را ، میدانم کسی نمیشنود حرفهایم را ، حتی اگر فریاد هم بزنم کسی نگاه نمیکند دیوانه ای مثل من را….
میدانم کسی در فکر من نیست ، تنها هستم و کسی یار و همدمم نیست ، میمانم با همین تنهایی و تنها میمیرم، تا ابد همین دستهای غم را میگیرم


نوشته شده در دوشنبه 91/4/26ساعت 12:33 عصر توسط "ســاره" نظرات ( ) |

دوست داشتن ایمان است و ایمان یک روح مطلق است

یک ابدیت بی مرز است ، که از جنس این عالم نیست

 

.

.

عشق همواره با شک آلوده است

دوست داشتن سرا پا یقین است و شک ناپذیر

.

.

عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی

دوست داشتن پیوندی خود آگاه و از روی بصیرت روشن و زلال

.

.

عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هرچه از غریزه سر زند بی ارزش است

دوست داشتن از روح طلوع می کند و تا هرجا که روح ارتفاع دارد همگام با آن اوج می گیرد

.

.

عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست، و گذر فصل ها و عبور سال ها بر آن اثر می گذارد

دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی می کند

.

.

عشق طوفانی و متلاطم است

دوست داشتن آرام و استوار و پر وقار وسرشار از نجابت

.

.

عشق جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی فهمیدن و اندیشیدن نیست

دوست داشتن، دراوج، از سر حد عقل فراتر میرود و فهمیدن و اندیشیدن را از زمین می کند و با خود به قله ی بلند اشراق می برد

.

.

عشق زیبایی های دلخواه را در معشوق می آفریند

دوست داشتن زیبایی های دلخواه را در دوست می بیند و می یابد

.

.

عشق یک فریب بزرگ و قوی است

دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی، بی انتها و مطلق

.

.

عشق در دریا غرق شدن است

دوست داشتن در دریا شنا کردن

.

.

عشق بینایی را می گیرد

دوست داشتن بینایی می دهد

.

.

عشق خشن است و شدید و ناپایدار

دوست داشتن لطیف است و نرم و پایدار

.

.

از عشق هرچه بیشتر نوشیم سیراب تر می شویم

از دوست داشتن هرچه بیشتر، تشنه تر

.

.

عشق نیرویی است در عاشق ،که او را به معشوق می کشاند

دوست داشتن جاذبه ای در دوست ، که دوست را به دوست می برد

.

.

عشق تملک معشوق است

دوست داشتن تشنگی محو شدن در دوست

.

.

عشق معشوق را مجهول و گمنام می خواهد تا در انحصار او بماند

دوست داشتن دوست را محبوب و عزیز میخواهد و می خواهد که همه ی دلها آنچه را او از دوست در خود دارد، داشته باشند

.

.

در عشق رقیب منفور است

در دوست داشتن است که هواداران کویش را چو جان خویشتن دارند

.

.

عشق معشوق را طعمه ی خویش می بیند و همواره در اضطراب است که دیگری از چنگش نرباید و اگر ربود با هردو دشمنی می ورزد و معشوق نیز منفور می گردد

.

.

خدایا! به هر که دوست میداری بیاموز که عشق از زندگی کردن بهتر است و به هر که دوست تر میداری بچشان که دوست داشتن از عشق برتر


نوشته شده در پنج شنبه 91/4/22ساعت 7:45 عصر توسط "ســاره" نظرات ( ) |

هنوز هم عاشقم ، با اینکه عشق برایم مثل یک کابوس است.

هنوز هم عاشقم ، با اینکه عشق برایم یک شکنجه است.

عاشق می مانم چون عهد بسته ام با او که با من هم قسم شده است بمانم.

 و چون ،او که با من هم قسم شده است را خیلی دوست میدارم.

با اینکه عشق یک بازی است ، اما من این بازی را دوست دارم ، چون هم بازی ام

 تا آخر با من می ماند و مرا دوست میدارد.

با اینکه عشق زودگذر است اما من این گذر لحظه ها را دوست میدارم چونکه میدانم. 

زندگی و عمر زودتر از لحظه های عاشقی به پایان میرسد.

صادق باش ای عاشق جاودانه ام ، لایق باش ، لایق این دل عاشق و پر از درد من باش.

میدانم که تو لایقی و میدانم که صداقت دل تو آنقدرها است .

که دل پر از دروغ مرا شرمنده آن پاکی خودش کند.

بمان با من گرچه این قلب من ارزش آن قلب آسمانی تو را ندارد.

بمان ، چون من تو را دوست میدارم ، بیشتر از آنچه که تصور میکنی

 و بیشتر از آنچه که در قصه ها میخوانی.

ای عزیز این دل خسته و سوخته من ، تو بیشتر از هر عزیزی در این دل برای

 من عزیزتری و بیشتر از هر کسی برای این دل مقدس تر و دوست داشتنی تری.

ای عشق من ساده نباش ، به حرفهای آنانکه عشق برایشان پوچ است بی توجه باش

 و تو خودت با قلب من سازگار باش.

هنوز هم عاشقم ، عاشق می مانم و خواهم ماند.

میگویند عشق بی معناست ، و عشقی در این زمانه وجود ندارد.

ولی من هنوز هم عاشقم.

بگذار بگویند دیوانه ام ، وقتی  یک قلب پاک و مهربان را دوست میدارم و آن

 قلب نیز مرا دوست میدارد آنگاه وقتی همه با حسرت به من و او نگاه می اندازند

 دیوانه میشوند، حالا دیوانه کیست؟ دیوانه آن کسی است که از نگاه

 با حسرت ، به یک عشق آتشین مجنون شده است.

آری من هنوز هم عاشقم...


نوشته شده در چهارشنبه 91/4/14ساعت 12:24 عصر توسط "ســاره" نظرات ( ) |

میان ابرها سیر می کنم


هر کدام را به شکلی می بینم

                                     

       که دوست دارم


می گردم و دلخواهم را پیدا می کنم

 

میان آدم ها اما


کاری از دست من ساخته نیست


خودشان شکل عوض می کنند


بـرای اتـفـاق هـایی که نـمی افـتـد ...

بـرای دستـی کـه نـگـرفـتم

بـرای اشکـی کـه پـاک نـکـردم

بـرای بـوسـه ای کـه نـبــود

بـرای دوسـتـت دارمـی کـه مـرده بـه دنـیـا آمــد

بــرای مـن کـه وجـودم نـبـودن اسـت

مــرا بـبـخـش ...


نوشته شده در دوشنبه 91/4/5ساعت 11:23 صبح توسط "ســاره" نظرات ( ) |

شاهزده کوچلو چی می خوای

روی زمین جای تو نیست

اینجا امیدی به سحر برای فردای تو نیست

آفتاب غروبی نداریم

روزهای خوبی نداریم

واسه سفر به ناکجا یه اسب چوبی نداریم

شاهزده کوچلو اون بالا

به غم و آب و نون نبود

خونه بدوشی شب و روز بهانه جنون نبود

یه وقت مثه ماها نشی

خسته ،کلافه ،نیمه جون

تو حسرت یه تیکه ابر

دیدن یه رنگین کمون

اینجا دیگه نشونه ای از گل سرخ و لاله نیست

کنار ماه دودیمون نشونه هاله نیست

شاهزده کوچلو اون بالا

به غم و آب و نون نبود

خونه بدوشی شب و روز بهانه جنون نبود

تو شبا جای ستاره سکه شماری می کنیم

با گل های پلاستیکی عصرو بهاری می کنیم

کی گفته اینجا بمونی؟

پاشو برو به آسمون

همون جا پیش گل سرخ

تو خونه خودت بمون

شاهزده کوچلو چی می خوای

روی زمین جای تو نیست

اینجا امیدی به سحر برای فردای تو نیست

آفتاب غروبی نداریم

روزهای خوبی نداریم

واسه سفر به ناکجا یه اسب چوبی نداریم

شاهزده کوچلو اون بالا

به غم و آب و نون نبود

خونه بدوشی شب و روز بهانه جنون نبود


نوشته شده در دوشنبه 91/4/5ساعت 11:7 صبح توسط "ســاره" نظرات ( ) |


Design By : Pichak